نام خیر مدرسه ساز که می آید اولین چیزی که به ذهنمان می رسد افرادی هستند با توانایی مالی زیاد که با کمک های مالی به مدارس و ساخت صفر تا صد مدرسه، به پیشرفت امر آموزش در کشور کمک می کنند. اما محمد علی اصبحی خیری است که نوع کمک رسانی اش به امر آموزش از جنس دیگری است. قبلا در کار قنادی بوده و الان به گفته خودش ۷ سال است که مدرسه به مدرسه می رود و صندلی های مدارس را تعمیر می کند. تا به امروز صندلی های حدود ۷۰ مدرسه را تعمیر کرده و اسم تمام مدارسی را که رفته است یادداشت کرده است. این خیر مدرسه ساز ۷۱ ساله است و اهل شهر سیس از توابع شبستر آذربایجان شرقی. در مدرسه مکتب الحسین (ع) میثاق تبریز و بعد از اتمام کار تعمیر صندلی ها به سراغش رفتم و علی رغم عدم علاقه به رسانه ای شدن کارش، پای صحبت هایش نشستم.
هفت سال است که صندلی های مدارس را مجانی تعمیر می کنم
از ۱۲ بهمن سال ۹۵ این کار را شروع کردم و امسال هفتمین سالی است که توانسته ام مدرسه به مدرسه بروم و صندلی هایشان را تعمیر کنم. قبل از این که این کار را شروع کنم بعد از اتمام کارهای باغداری در سیس، راهی مشهد می شدم تا بتوانم به نوعی خدمتگذار زوار امام رضا (ع) باشم. یکی از همان سالها که قصد عزیمت به مشهد را داشتم، دخترم زنگ زد و گفت که حال عمومی بچه اش مناسب نیست و از من خواست که به مدرسه بروم و نوه ام را بیاورم. زمانی که در مدرسه بودم شاهد مشاجره مدیر و معاون مدرسه با یکی از اولیای بچه ها بودم. ماجرا را که جویا شدم فهمیدم که یکی از بچه های مدرسه صندلی خودش را خراب کرده و مسئولین مدرسه نیز از پدر او خواسته اند تا بیاید و صندلی را تعمیر کند. او هم قدرت تعمیر صندلی را نداشت. از دیدن این صحنه ناراحت شدم و گفتم که من فردا این صندلی را برده و تعمیر می کنم. فردای آن روز برای بردن صندلی رفتم ولی دیدم که آسیب وارده به صندلی جزئی است و می توانم همانجا هم تعمیر کنم. همانجا به غیر از آن صندلی چند صندلی دیگر هم آوردند و آنها را هم تعمیر کردم.
موقعی که به خانه برگشتم، تلنگری به من زده شد. با خودم گفتم تو که این همه راه را برای خدمت به خلق خدا به پابوس امام رضا (ع) می روی، می توانی همین جا هم به بندگان خدا خدمت کنی. به همین دلیل تصمیم گرفتم که آن سال به مشهد نروم و به صورت رایگان صندلی های مدارس را تعمیر کنم. فردای آن روز هم همان کار را کردم و راهی یک مدرسه دیگر در سیس شدم. رفته رفته دیدم که مدارس چقدر از بابت صندلی مشکل دارند. از همان سیس شروع کردم و مدرسه به مدرسه صندلی هایشان را تعمیر کردم. رفته رفته هم وسایل کار برای تعمیر را هم تکمیل کردم.
بعد از سیس به شبستر رفتم و نیت خودم را در یکی از مدارس شبستر مطرح کردم. در آنجا گفتند که ما بدون هماهنگی با آموزش و پرورش نمی توانیم اجازه دهیم در مدرسه حضور داشته باشید. به همین دلیل هم با آموزش و پرورش تماس گرفتند و آنها هم از من دعوت کردند که به اداره بروم و با آنها صحبت کنم. آنجا هم کتبا نوشتم که می خواهم به صورت مجانی صندلی های مدارس را تعمیر کنم و آنها هم از این کار استقبال کردند. حالا که مجوز هم داشتم توانستم در بسیاری از مدارس شبستر حضور داشته باشم و صندلی هایشان را تعمیر کنم. هر چند الان مدارس زنگ می زنند و از من دعوت می کنند ولی سرزده هم برای کار می روم. در خود تبریز هم به مدارس زیادی رفته ام هر چند برخی از مدارس در تبریز همکاری نکرده اند. یعنی گفته اند که صندلی خراب نداریم. ولی من حتی می توانم دستگیره و رخت و آویز دیگر لوازم موجود در مدرسه را هم تعمیر کنم. خود مدارس تبریز هم مشکل کم ندارند. حتی یک بار به مدرسه ای در کوی ولیعصر تبریز رفتم و اصلا فکرش را نمی کردم که آن مدرسه تا این حد در صندلی های بچه ها مشکل داشته باشد.
حس بسیار خوبی از تعمیر صندلی بچه ها دارم
کلا در مدارس خاطره های خوبی دارم. یک بار در یکی از مدارس مرند وقتی کار صندلی ها را تعمیر کردم به من گفتند که پایه های یک صندلی تخت خواب مانند که بچه ها روی آن دراز می کشند تا فشار آنها را اندازه گیری کنند، خراب شده است. گفتم الان خسته ام بعدا برمی گردم و یک جوش به پایه ها می زنم. زمانی که به خانه برگشتم خیلی ناراحت بودم و آرامش نداشتم که چرا این کار را انجام ندادم. البته چند روز بعد تماس گرفتم و بار دیگر به مدرسه رفته و کار را انجام دادم.
یک بار هم برای کار در یکی از مدارس ابتدایی تسوج رفته بودم. وسط کار یک دختر کلاس اولی آمد و گفت عمو من روی صندلی راحت نیستم و نمی توانم بنویسم. من چپ دست هستم ولی مدرسه صندلی چپ دست ندارد. یکی از صندلی های راست دست را برای خاطر آن دختر چپ دست کردم. تازه کار را تمام کرده بودم که آن دخترک آمد و بغل کتم را گرفت و گفت عمو الان خیلی راحتم. باور کنید آن لحظه احساس کردم دنیا مال من است. اصلا حس آن لحظه قابل به تصویر کشیدن برای من نیست.
در کربلا هم فکر صندلی بچه ها را می کردم
چند سال قبل دوستانم اصرار کردند که برای زیارت و خدمت به زائرین اربعین به کربلا برویم. گفتم من همین جا می مانم و در مدارس به عاشقان امام حسین (ع) کمک می کنم. آن روزها هم قرار بود به مدرسه ای بروم و تراشه های صندلی های فلزی یکی از مدارس را تعمیر کنم. تراشه های این صندلی ها باعث می شد که لباس های بچه ها پاره شود. در هر حال دوستان اصرار کردند و من هم به همراه آنها در قالب موکب به کربلا رفتم. زمانی که در کربلا بودم و در مقام امام حسین (ع) ایستاده بودم احساس کردم که آقا به من می گوید که برای چه به اینجا آمده ای، برو و صندلی بچه ها را درست کن تا لباسهایشان پاره نشود. در آنجا هم فکرم پیش صندلی بچه ها بود.
خانواده مشوق این کار من هستند
خانواده ام و همسرم مرا به این کار تشویق می کنند. حتی پسرم گاهی مبلغی را به خود من می دهد تا در مدارس خرج کنم. حتی گاها نوه هایم می آیند و آنها هم مجانی در مدارس به من کمک می کنند. البته کارهای خانواده همیشه در اولویتم بوده و هیچ گاه کار خود آنها را به خاطر این کار لنگ نگذاشته ام.
مدارس دعوت کنند برای تعمیر صندلی هایشان می روم
محمدعلی اصبحی در آخر اشاره می کند که اگر مدارس نزدیک به محل زندگی اش حتی مدارس تبریز اگر نیازی به تعمیرات صندلی هایشان داشته باشند می توانند با او تماس بگیرند تا او هم در سر فرصت صندلی مدرسه آنها را تعمیر کند.