به گزارش آذرتیتر، روز یکشنبه 7 خرداد ماه، با همت انجمن علمی گروه تاریخ دانشگاه تبریز،نشست تخصصی با حضور دکتر ناصر صدقی عضو هیئت علمی گروه تاریخ دانشگاه تبریز و دکتر رضا نصیری حامد عضو هیئت علمی گروه علوم سیاسی دانشگاه تبریز با عنوان «سیاستزدگی در تاریخنگاری معاصر ایران» برگزار شد. در ابتدای این نشست دکتر نصیری حامد با بیان اینکه «سیاست» جزئی ناگزیر از هستی انسان است، گفت:
کلمه ای که گاهی تحت عنوان سیاستزدگی مطرح می شود دارای یک بار منفی است و چیزی که مرتبط با موضوع این نشست به ذهن متبادر میسازد، استفادۀ نادرست یا سوءاستفادۀ سیاست در تفسیر دادههای تاریخی است. ولی باید به این نکته دقت داشته باشیم که برکنار بودن از سیاست در تاریخنگاری و تاریخنگری امری ممکن و مقدور نیست. اگر سخن برخی از اندیشمندان حوزه علوم سیاسی را بپذیریم،میتوانیم بگوییم که اصلاً گریزی از این قضیه نیست و هر دیدگاهی به شکلی، رگهای از بحث سیاسی در خودش دارد. این امر را در معرفت شناسی دوران جدید پذیرفته اند که بر خلاف قراردادهای اعتباری پذیرفته شده، ما گذشته، حال و آینده ای نداریم. گذشته در اکنون جاری و ساری است و امکانات آینده هم از همین گذشته ظهور و بروز پیدا می کند. بر این اساس میتوان گفت که آن دغدغه های امروز هیچ موقع نمیتواند خودش را از آنچه که در گذشته اتفاق افتاده است، منفک بکند.
از سویی دیگر ما انسانها دوست داریم در هر نگاه به تاریخ، یک ریشه های اصیل ازلی و ابدی برای امور قائل بشویم. یعنی یک امری را دارای بن و مایه و شالوده تاریخی تلقی کنیم. این امر از لحاظ تاریخی برای ما یک اطمینان خاطری ایجاد می کند که ما همیشه به همین منوال بوده ایم. شاید به لحاظ معرفتی هم این تصور را میکنیم که این تصور، قدرت انتخاب و استدلالورزی بیشتری به ما میدهد. بدین معنا تاریخ و اندیشۀ تاریخنگاری همواره در سیاست حضور پیدا می کند.
وی درباره این سؤال که آیا میتوان این حضور را آسیبشناسی کرد و یا از آن گریزی داشت، گفت:
به احتمال زیاد بتوان حضور سیاست در تاریخنگاری را آسیبشناسی کرد، ولی گریز از آن بسیار سخت و یا شاید امکانناپذیر است. به یک معنا ضرورتی هم برای گریز تاریخ از سیاست وجود ندارد و اگر هم آسیبی وجود دارد نمی توان آسیب های آن را به صفر رساند. در تاریخ اصطلاحی است که می گویند گذشته چراغ راه آینده است ولی در مواقعی این آینده است که چراغ راه گذشته است. یعنی آینده نوری می افکند که ما بتوانیم گذشته را مورد توجه قرار دهیم و بر اساس آن یک روایتی را مطرح کنیم. برای این ادعا میتوان مثالهایی از تاریخنگاری ناسیونالیستی، تاریخنگاری گروههای چپ و حتی تاریخنگاری خُرد آورد.
عضو هیئت علمی دانشگاه تبریز در ادامه با اشاره به نظریۀ «کنش گفتاری» و رابطهاش با این موضوع گفت:
نظریۀ کنش گفتاری بر این باور است که ما در آنچه که بیان کرده و نظریهپردازی می کنیم، دنبال انجام کاری هستیم و به عبارت بهتر قصد و نیتی داریم. تا زمانی که چیزی با عنوان فاعل مختار یا سوژه وجود دارد و حتی تا زمانی که انسانی وجود دارد که به تاریخ نگاه می کند و قصد خودش را هم اعمال می کند، احتمالاً گریزی از سیاست هم نخواهد بود. اگر نظریات جدیدتر را هم ببینیم، مدعای بیان شده تقویت هم می شود از این جهت که، آن چیزی که به نام منظومۀ تاریخی شکل گرفته نیز تحت تاثیر قدرت بوده است. این را هم نباید در این بحث از نظر دور داشت که بحث ما در سیاست به معنای عام آن است و محوریت آن نیز بحث قدرت است. اگر سیاست امروزه در تفسیر تاریخی دخالت می کند، در گذشته هم به همین شکل بوده است. برای مثال در ایران امروز نزاعی میان لایههای هویتی وجود دارد که در تاریخنگاری معاصر هم تاثیر خودش را گذاشته است. مانند بحث اسلامیگری و یا حتی باستانگرایی که امروز مؤلفههای مدرن هم به آن اضافه شده است. می خواهم بگویم که این هویت ساخته شده توسط روابط قدرت بوده است. آنطور که در تاریخ جایگزین هم میگویند، که اگر مثلاً مناسبات در دوران ساسانی به گونه دیگری بود، اگر اسلام نیامده بود، اگر اسلامی که آمد در آن تبعیض بنیامیه نبود و به تبع آن شعوبیگری و هویتخواهی ایرانیان نبود، روند تاریخنگاری ما و آن چیزی که موجودیت ما را به لحاظ هویت تاریخی ساخته است، احتمالاً به یک شکل دیگری بود.
دکتر نصیری حامد، با بیان اینکه «اندیشۀ گذار» هم یکی از آسیب های تاریخ نگاری معاصر ایران است، گفت:
بر این اساس ما وقتی در دورۀ معاصر به تاریخ نگاه میکنیم، اتفاقاتی میافتد.یکی از این اتفاقات انتخاب در مبدأ و نقطه عزیمت ماست. برای مثال یکی از آسیبهایی که در تاریخنگاری معاصر، به طور اعم در کشورهای پیرامونی و به شکل اخص در ایران وجود دارد، آسیبشناسی از منظر اندیشۀ موسوم به اندیشۀ گذار است. هر چند این اندیشه و ملحقات آن مثل مقولۀ انحطاط و عقبماندگی خیلی بصیرتها به ما داده و میدهد، اما یکی از آسیبها یا آفتهایی که در این خصوص اتفاق افتاده این است که ما نگاهی بر اساس ملاک و مبنا قرار دادن گروهی یا بخشی از کشورهای جهان که مراحلی را در پروژهای به نام توسعه و پیشرفت طی کردهاند داشته باشیم. یعنی بر اساس این ملاک موضوعات خودمان مورد مطالعه قرار میگیرد. البته این امر به معنای نفی عقبماندگی ها و کاستیهای ما و ممالک شبیه ما نیست، اما نکته اینجاست که در این نوع از نگاه که با یک دغدغۀسیاسی یا حتی ایدئولوژیک صورت میگیرد، بخشی از امکانها و داشتههای ما هم مصادره میشود. این نگاه را هم کشورهای پیشرفته دامن زدهاند و هم ما خودمان ناگزیر شدیم که بر اساس این مبانی تاریخ خودمان را ببینیم.
در تاریخ نگاری و آرای برخی فلاسفه به مانند هگل، واژه ای به نام «کشف» وجود دارد. این واژه کشف بدین معناست که همانگونه برخی از فضاهای جغرافیایی مورد انکشاف قرار میگیرد، تاریخ و هویت گروههایی هم کشف میشود و آنها وارد تاریخ میشوند. گویا که اینها قبل از آن تاریخی نداشتهاند. در اینجا هم مشاهده میکنیم که چگونه با استفاده از بحث انحطاط، سیاستزدگی پیش میآید.
وی در ادامه با اشاره به اینکه حتی در مواردی کسانی که خود در صدد نقد سیاست زدگی تاریخ نگاری ایران برآمده اند، خودشان هم به شکلی دیگر دچار سیاست زدگی شده اند، گفت:
اتفاقی که اینجا میافتد هر چند خود تاریخنگار وارد بحث از آسیبشناسی این موضوع میشود، همین بیان آسیب، آن هم در صورت تشخیص باز برکنار از نگاه سیاسی نیست. برای نمونه در تاریخ اندیشۀ سیاسی معاصر یکی از گفتمانهای ما، گفتمان «غربزدگی» است. گفتمانی که جامعۀ ما آن را با جلال آل احمد می شناسد ولی خود آل احمد اشاره می کند که آن را از استاد خودش، سیداحمد فردید گرفته است.هر چند خود فردید میگفت غرب زدگی او یک بحث وجودشناسی است، ولی بحث آل احمد در این باره بیشتر یک بحث سیاسی بوده است.
نکته اینجاست که وقتی شما دنبال یک آسیب هستید، لزومی ندارد که حتماً یک علت را به عنوان آسیب مورد شناسایی قرار دهید. ممکن است شما به مؤلفهها، علتها و گفتههای مختلفی برسید. هر چند در این آسیبشناسی ما نمیخواهیم ایدئولوژیک و سیاسی برخورد کنیم ولی ناخودآگاه این عناصر مرتبط را انتخاب می کنیم. کارل پوپر میگوید که ما با یک ذهن خالی و فقط با شواهد و دادهها با پدیده ها مواجه نمیشویم که یک فرضیه شکل بگیرد. برای مثال در دوران معاصر ایران خودمان، در کنار ظرفیتهایی که پروژۀسیدجواد طباطبایی دارد واو جزو کسانی است که ایدئولوژیها را بسیار نقد می کند و اعتقاد دارد که تاریخنگاری ما ایدئولوژیزده شده است، ولی خود طباطبایی هم به تلویح میگوید که ما باید تاریخ وطن را بنویسیم با استفاده از همان گفتار منسوب به ماکیاولی که میگوید باید از وطن دفاع کرد به نام یا به ننگ. دفاع از وطن از اموری است که ما هم میپذیریم ولی نقد این ادعا هم بدین معنا نیست که نقادان آن وطنپرست نیستند. مساله این است برجسته کردن چیزی به نام ایران با یک خوانش خاص، برخی سؤالات را به دنبالش میآورد. سؤالاتی که باید اهالی تاریخ به آن جواب بدهند. مثلاً تکلیف حوزههای جغرافیایی که در گذشته و حال اشتراکاتی با حوزههای دیگر جهان اسلام داشتهاند و بده بستانهایی که صورت گرفته است. باید به این سؤال هم جواب داد که آیا اعراب و فرهنگ و دین آنان همیشه برای ما غیر بود؟ همین سؤال را میتوان دربارۀ حکومتهای سلوکیان و مغولان هم مطرح کرد. آیا اینها همچنان غیر هستند یا جزئی از ما شدند و چیزی به نام وطن ناب و ایران ناب وجود ندارد. باید توجه داشت که طرح این موضوع هم اصلاً ربطی به نفی میهندوستی ندارد. وقتی شما بحثی را در جایی برجسته میکنید، چنین سؤالاتی هم در پی آن به وجود میآید و باید پاسخی برای آن داشته باشید.
مثال دیگر ما در این مورد میتواند دکتر علی شریعتی باشد. شریعتی به راحتی جاهایی از تاریخ را نادیده می گیرد به خاطر اینکه میخواهد به هدف مدنظرش برسد. مثلا شریعتی میگوید که بخش تاریخ عملگرا که سمبل آن ابوذر است، به درد امروز ما میخورد. او گفتمان ابوذری را بعضاً با تعابیر تند حتی به ابنسیناها و ابوریحانها ترجیح میدهد چرا که به اعتقاد او به شکل عملی کاری انجام ندادهاند.
وی در پایان و در پاسخ به این سوال که چه راهکارهایی برای به حداقل رساندن سیاست زدگی در تاریخ نگاری معاصر ایران وجود دارد، گفت:
امکان رهایی تاریخ از سیاست بسیار سخت است. شاید تنها بتوان دیدگاههای پراگماتیستی یا همان عملگرا را در این بین مستثنی دانست که البته آنها هم نگاهی به تاریخ دارند. در تاریخ هنوز تکلیف خیلی چیزها معلوم نشده است و امکان بازخوانی دوبارۀ آنها وجود دارد. هانا آرنت فیلسوف سیاسی قرن بیستم این نکته را مطرح میکند که گاهی منجی و راه نجات در گذشته است. امکاناتی در گذشته باز شده ولی هیچگاه کامل نشده است. به گفته یکی از اندیشمندان رنج گذشتگان هنوز ادامه دارد. مثلا همان دغدغههایی که در دورۀ مشروطه مطرح شده همچنان مسائل آن برای ما باز و گشوده است. ما در بازخوانی روایت های تاریخی آن را تا امروز امتداد می دهیم که شاید بشود با آن امکانات کاری را انجام داد.
وقتی ما از کلمه «زدگی» استفاده میکنیم یک نگاه منفی از ابتدا به حضور سیاست در تاریخ و تاریخنگاری داریم. این نگاه منفی اینطور به ما میفهماند که میشود جلوی آن را گرفت. معتقدم که از سیاستزدگی به یک معنا نمیتوان به صورت مطلق گریزی داشت. ولی میتوان آن را تعدیل کرد. یکی از تمهیدات و راهکارها چه به لحاظ عینی و چه از نظر بحثهای روشی این است که ما در تاریخ نگاری تا حد امکان به واقعیت وفادار بمانیم. همان چیزی که در پدیدارشناسی مطرح می شود و شعار طرفداران آن این است که به خود اشیاء برگردیم. یعنی فراتر از نظریات، ذهنیت ها، فلسفه ها و حتی فلسفه بافیها، ببینیم خود اشیا و پدیدهها چه میگویند. مثلاً زمانی که از بستنشینی ایرانیان در سفارت بریتانیا در دورۀ قاجار صحبت میکنیم، ببینیم واقعاً اینها چه فهمی از مشروطه داشتند. راهکار دیگر دقت در رجوع به شواهد در تاریخنگاری است و مخصوصاً این که از ساختن کلانروایتها خودداری کنیم. مثلاً آن چیزی که در تاریخنگاریهای غیر سیاسی به مانند تاریخنگاریهای خُرد و فرهنگی و اجتماعی تا حدودی به دنبال آن هستیم. در این تاریخنگاریها، دیگر آن روایتهای کلان از بین رفته است. اگر دقت در رجوع به شواهد تاریخی باشد ما میتوانیم ابعاد و خطوط ناشناخته را هم در تاریخ بخوانیم. حتی میتوان از دیگر رشتههای علوم انسانی به مانند باستانشناسی و حتی حوزههای به ظاهر خارج از علوم انسانی هم برای کشف واقعیت کمک گرفت. این همان کاری است که فوکو انجام داد. فوکو از بخشی که مربوط به علوم پزشکی و دقیقه و آرشیو و اسناد آنهاست، یک نگاه تاریخی را بیرون میکشد.
در وقایع تاریخ معاصر خودمان هنوز همۀ اتفاقات و واقعیات برای ما مکشوف نیست. چون در مواردی ما منشأ علت اتفاقی را نمیدانیم و برای آن گمانهزنی کرده و در مواردی دمدستیترین علت را انتخاب میکنیم. در این باره برای نمونه میتواننگاه سیدجواد طباطبایی به کتاب سیاستنامه خواجهنظامالملک را آورد. آیا واقعاً خود خواجهنظامالملک به دنبال برجسته کردن اندیشۀ ایرانشهری است و یا در مقام یک فقیه و اندیشمند شافعی به دنبال هدف دیگری است. نشانههایی از همۀ موارد مطرح شده وجود دارد و اینجا مورخ یا تاریخنگار است که بر اساس اندیشه و نگاه ایدئولوژیک خود دست به انتخاب میزند. همین انتخاب هم ناگزیر منجر به سیاستزدگی میشود. خود سیدجواد طباطبایی ناسازگاریهای ایدئولوژیک و سیاستزدگی را نشان داده و نقد میکند ولی خودش در همان چالهای میافتد که خودش آن را نقد کرده است. هر چند به نظر من گریزی هم از این کار نیست.
راهکار دیگر اینکه در تاریخنگاری بایستی به تکثر میدان داد ولی این راهکار خودش آسیبی که دارد این است که در مواردی خود همان تکثرها هم در چالۀ سیاستزدگی میافتند.مثل همان نگاهی که تاریخنگاری چپ به جنبشهای دیگر دارد.برای مثال دکتر شریعتی معتقد بود که هابیل نمایندۀ یک دورانی است که در آن نزاعهای طبقاتی بوده است. ادعا و تعبیری که با مخالفتهایی روبرو شد.
در کل باید بگویم که گریزی از سیاستزدگی در تاریخ نیست مگر با تکثر در روایتها و شالودهشکنی و نقد. البته شالودهشکنی امری بسیار فراتر از نقد است چرا که شاید چیزی که تا امروز به عنوان علت یک اتفاق در صدر بوده است به ذیل برود. در شالودهشکنی حتی بنیانهای قدسی و اخلاقی هم مخدوش میشود. این روایت از عبید زاکانی میتواند منظور من را بهتر برساند. بر اساس این روایت، آقازادهای بوده که تمام اموال پدر را بذل و بخشش کرده است. او وقتی با مذمت پدر روبرو میشود، در جواب پدر میگوید که من در کتابی خواندهام که بزرگان میگویند اگر کسی بزرگی میخواهد باید هر آنچه که دارد را ایثار کند. پدر در جواب میگوید که پسرم لفظ «انبار» را به اشتباه «ایثار» خواندهای.این روایت نمونهای از یک شالودهشکنی است. به نظرم این شالوده شکنیها و تکثر روایتهاست که میتواند کمی از سیاستزدگی تاریخ بکاهد.
به طور کلی به نظر من راهکارهایی که اهمیت زیادی دارند،کثرتگرایی در تاریخنگاری و شالوده شکنی است که در تاریخ نگاریهای پستمدرن هم این موضوع مطرح است. یا به عبارت دیگر راه گریز از سیاستزدگی بحث ایدئولوژیزدایی است. ایدئولوژیزدایی از تاریخنگاری شاید ما را به سمت رهایی از سیاستزدگی سوق دهد. از سیاست گریزی نیست اما میتوان با چنین راهکارهایی، سیاستزدگی را در تاریخنگاری تعدیل و کمرنگ کرد.
در ادامه این نشست دکتر صدقی دربارۀ سیاستزده بودن تاریخنگاری معاصر ایران گفت:
سیاست به مانند هوا است. ما نمیتوانیم بدون هوا زندگی کنیم، سیاست هم در تعریف و تعبیر فوکویی همه جا هست و اساساً ما خارج از فضای سیاست امکان تنفس نداریم و به عبارت بهتر زیست اجتماعی ما با سیاست گره خورده است. با این حساب هر نوع تاریخنگاری هم نوعی سیاستورزی است. معتقدم که تاریخنگاری صرف رجوع به گذشته و نوشتن از گذشته نیست. نظر و تجربه شخصی تاریخنگاری شخصی من این است که هر چند ما به موضوعی در گذشتۀ تاریخی میپردازیم، ولی مسئله ما در اکنون است. در عین حال هم مسئلۀما معطوف به آینده نیز هست. این اکنون و آینده است که تعیین میکند من در تاریخ چه چیزی را بنویسم یا چه چیزی ننویسم. اگر از این منظر نگاه کنیم کلاً معنای تاریخ دگرگون میشود.
وی در ادامه با بیان تفاوت سیاستورزی با سیاستزدگی در تاریخنگاری گفت:
اکنون و آینده با سیاست و قدرت گره خورده است و ما میخواهیم به واسطۀ تاریخنگاری در اکنون و آینده اثرگذار باشیم. پس تاریخنگاری ذاتاً با سیاست گره خورده است. این که ما میگوییم سیاستزدگی در تاریخنگاری، این بدان معنا نیست که بخواهیم در نقطه مقابل آن دنبال سیاستستیزی یا سیاستگریزی در تاریخنگاری باشیم. اشاره کردم که اهمیت سیاست برای تاریخ به مانند اهمیتی است که هوا برای زیست آدمی دارد.حال سؤال اینجاست که علیرغم چنین اهمیتی، چرا از سیاستزدگی در تاریخنگاری صحبت میکنیم. شاید ما اصطلاح هوازدگی نداشته باشیم ولی در حالت افراطی آن دو اصطلاح گرمازدگی و سرمازدگی را داریم. اگر انسان دچار گرمازدگی و سرمازدگی شود، اساساً تعادل زیستی و کارکرد فیزیولوژیک او به هم میخورد که حتی میتواند موجب هلاکت فرد نیز بشود. سیاستزدگی هم چیزی مثل سرمازدگی و گرمازدگی است. هر چند که ما بدون هوا قادر به ادامه حیات نیستیم، اما اگر خود این هوا در حالتهای افراطی سرمازدگی و گرمازدگی یک موجود زنده را تهدید کند، موجب خطر است. سیاستزدگی هم برای تاریخ چنین حالتی دارد. سیاستزدگی به معنای نابودی رسالت و دور شدن از وظایف و کارکردهای تاریخنگاری است. این در حالی است که تاریخنگاری هم به لحاظ موضوعی، هم به لحاظ هدف و غایتگرایی با سیاست گره خورده است و اجتنابی از آن نیست. مخصوصاً در بین رشتههای علوم انسانی، تاریخ چه در گفتمانهای پیشامدرن و چه در گفتمانهای مدرن ما، بیشتر از بقیۀ رشتهها با سیاست گره خورده است. وقتی از سیاستزدگی در تاریخ سخن میگوییم، این بدان معنا نیست که ما از یک امر مدرن صحبت میکنیم چرا که در ادوار تاریخی پیشامدرن هم با آن مواجه هستیم. خود من در پژوهشهایی که در حوزۀ تاریخنگاری داشتهام،مشاهده کردهام که حتی مورخ صدر اسلام یا مورخان دورههای سلجوقی، ایلخانی و صفوی هم دچار عارضۀ سیاستزدگی هستند. تفاوتی که با دورۀ مدرن وجود دارد این است که سیاستزدگی در دورۀ مدرنبه مانند تمام امور مربوط به مدرنیته، ابعاد و شرایط متفاوت، نظاممند و هدفداری پیدا کرده است.
پس موضوع تاریخ ذاتاً با سیاست گره خورده است. ما در تاریخنگاری پیشامدرن مشاهده میکنیم که موضوع مورخان و تاریخنگاری همان اهل قدرت و سیاست هستند. تاریخنگاری ما شرح احوال، آثار، اقدامات و گفتارهای مربوط به تمام کسانی است که به نحوی با قدرت سر و کار داشتهاند و اقشار و گروههایی که خارج از حوزۀ قدرت بودند، موضوع تاریخنگاری ما نشدهاند. پس تاریخنگاری به لحاظ موضوعی هم با قدرت گره خورده است.
نکتهای که نباید از نظر دور داشت، این است که هیچ مورخی صرفاً برای گذشته تاریخ نمینویسد. تمام مورخان برای اکنون و آینده تاریخ مینویسند. جالب این است که این موضوع مربوط به مدرنیته هم نیست. حتی مورخی مثل طبری که به شدت وقایعنگار است و تاریخنگاری روایتمحور دارد، بر اساس مسئلۀ معاصر و آینده، تاریخ نوشته است. مورخانی مثل ابناثیر، رشیدالدین فضلالله همدانی در دورۀ پیشامدرن و مورخانی چون محمدتقی سپهر در کتاب ناسخالتواریخ، احمد کسروی، فریدون آدمیت و سیدجواد طباطبایی هم چنین وضعیتی دارند. سیدجواد طباطبایی هر چند مورخ نیست ولی تاریخنگاری او به شدت سیاستزده و در خدمت سیاست است. پس هم از حیث موضوع و هم از حیث هدف، هیچ اجتنابی از امر سیاست در تاریخنگاری وجود ندارد.
دکتر ناصر صدقی در ادامه با اشاره به سیاستزده بودن تاریخنگاری ایران، دربارۀ راهکارهای فاصله گرفتن از سیاستزدگی در تاریخنگاری معاصر ایران گفت:
موضوع تاریخ بحث فهم و شناخت تجربیات زیستی انسانهای گذشته است. اساساً زندگی و حیات زیستی بشر و آن چیزی که انساندر زندگی عادی و معمولی تجربه میکند، غیر ایدئولوژیک است. امروز برای خود ما زندگی روزمره، یک زندگی عادی و معمولی است و خود تاریخ هم این چنین است. ساحت تاریخ ساحت تجربیات زیستی انسانهای معمولی است. این ما هستیم که با ایدئولوژیک کردن، زندگی آنها را غیرمعمولی می کنیم. اگر از ساحت تاریخنگاری ایدئولوژیزدایی شود، شاید امکانهای رهایی از سیاستزدگی هم فراهم شود. ایدئولوژیزدایی هم در شرایطی همان کثرتگرایی، پذیرش کثرتگرایی و پذیرش روایتهای مختلف است. یا در همان بحث شالودهشکنی، در صورت رهایی از روایتهای غالب و کلان روایتهای ایدئولوژیک،میتوانیم امیدوار به تعدیل سیاستزدگی در تاریخنگاری معاصر خودمان باشیم.
تاریخ ایران به شدت سیاستزده و ایدئولوژیک است. راهکار رهایی از این آفت هم بازگشت به بازخوانی مفهوم ایران است. ما اگر مفهوم ایران را از آن ایدئولوژیها و سیاستزدگیها بزداییم و ایران را منطبق با واقعیتهای زیستی جامعۀ ایرانی، دوباره بازخوانی مفهومی بکنیم، شاید خوانش ما از تاریخ ایران هم به واقعیت نزدیک باشد. اما مادامی که ما ایران را محدود و منحصر به یک فهم خاص کردیم، محدود به یک خوانش ایدئولوژیک کردیم و منظورمان از ایران محدود به یک گروه یا نژاد خاص شد، طبعاً تاریخی که برای چنین ایرانی تولید میشود، یک تاریخ سیاستزده و ایدئولوژیک است. هر چند مدعیان چنین تاریخی به مانند سیدجواد طباطبایی خودشان به شدت مخالف سیاستزدگی و ایدئولوژی هستند.طباطبایی، ایدئولوژی شریعتی و آل احمد را نقد میکند، اما واقعیت این است که خود ناقد چالۀ سیاستزدگی آل احمد و شریعتی، در چاه سیاستزدگی اندیشهای است که خودش درست کرده است.
پس ما معیارهایی داریم که تشخیص دهیم که اساساً کدام نوع از تاریخ، تاریخنگاری و تاریخنگری، ایدئولوژیک و سیاستزده است. اساساً نوع نگاه ما در اکنون تعیین میکند که آن تاریخی که مینویسیم سیاست زده هست یا نیست. اگر نگاه ما در اکنون یک نگاه متکی بر اصول واقعگرایی و کثرتگرایی و یک نگاه منعطف و فراگیر باشد، و توان این را داشته باشد که تعداد بیشتری از واقعیات و تجربیات تاریخی را در مفهوم مورد نظر خودش جای دهد، شاید در اینجا ما تا حدودی از آن عارضه سیاستزدگی دور شدیم.
انتهای پیام/