به گزارش سرویس فرهنگ و هنر آذرتیتر، تئاتر مرده ست. این تیتر گفتگوی اخیرمان با دوستان تئاتری بود، تئاتری که زمانی برای اجتماع خط و مش نشان میداد و در بطن خود مشعل جریانهای اجتماعی، مدنی، سیاسی رو روشن میکرد حال در پس اجتماع و مخاطبانش مانده است، مخاطبی که در کشمکش حقوق انسانی و مدنی خود هر روز در صحنه اجتماع در حال ایفای نقش است زمانی که روایتی از مطالبهها، مبارزهها، کشمکش های خود را در صحنه های تئاتر نمیبیند با خود میگوید مگر نه اینکه تئاتر دنیای تفکر و پرسشگری است، پس چرا پرسش و تفکرات روز را بازتاب نمیدهد؟
چرا تئاتر هرچه پیش میرود از خاستگاه اولیه خود دور میشود، آیا محصور ماندگی در تئاتر، مسبب چنین رخوتی میشود؟
آیا زمان آن نرسیده است که همچون صاحب نظرانی و هنرمندانی چون پیسکاتور، برشت، راینهارد، مه یر هولد... تمام سعی را بر نزدیکی به حلقه گمشده تئاتر امروزمان یعنی «مخاطب» به کار گرفت؟ يا همانند تئاتر آف آف برادوي الن استوارت كه در روزگار پر زرق و برق تئاتر برادوي توانست تئاتر تجربي و ژستوال آمريكا با دغدغه هاي اجتماعي جريان تئاتر را دگرگون كند... غرق در بین این سوالات به تماشای تئاتر «ملک محمد» نشستم. این تئاتر خوانشی از یک افسانه آذربایجان است که در کتابی که به همت صمد بهرنگی و بهروز دهقانی جمع آوری و مکتوب شده است. ملک محمد با پیروی از تئاتر رقص که میتوان یکی از انواع تئاتر Contemporary (تئاتر معاصر) دانست، در حالی که تمام جنبههای هسته اصلی اجرای تئاتر (نمایشنامه) را طول اجرا در خود دارد و با بهرهگیری و ترکیب حرکات سیال در درون همه بازیگران برای بیان داستان قدم برمیدارد و چه روان و زیبا روایت خود را بیان میکند. بیشک فرمهای جدید یا ترکیبی به طور مداوم در حال تکامل هستند اما آنچه جای تقدیر دارد استفاده بجا، درست و مناسب از آنهاست. خوب میدانیم اولین گام در خلق یک تئاتر موفق انتخاب صحیح یک نمایشنامه یا داستان نمایشی برای اجراست، برادران قیصری اینبار سراغ داستانی برای خلق اثر خود رفتهاند که در حافظه تاریخی مخاطب قدمتی به درازی تاریخ دارد، این خود در سرآغاز می تواند نقطه قوت و یا ضعف باشد لیک ایشان با خوانش درست به مدد علم دراماتورژ اثر، اکبر شریعت کندوکاوی برای اتصال یا عدم پیوند با گنجینه میراثی و تناسب یا تغایر احتمالی آن نسبت به نیازهای جامعه امروزی برداشتهاند و خوب از پس کار برآمده و مخاطب را به دور از پیچیدگی های معمول شبه روشنفکرانه در مسیر روایت پیش برده و تنه به تنه مناسباتهای روز اجتماعی، مدنی و سیاسی جامعه زده و بازتابی از زندگی معاصر را در دل اثر نماین کردهاند و با تکیه بر فرضیه مارتین که حرکت را بخشی از معنا میداند سعی در خلق پیوستگی فرم و کانسپت دارد تا با خود بگوییم؛
«من سنینله آنلادیم آزادلیقین رویاسینی»
رسول ایرانزاد
انتهای پیام/