نمیدانم «گلی» را با ضمه بنگارم یا با کسره... اما دوست دارم این واژه سه حرفی را با ضمه بنگارم تا در کنار زیباییهای دنیای اعجابانگیز و عطرآگیناش، خارهای کاکتوسوارش مانعی گردند برای رشد وعدههای سر خرمن. چرا که در ورقورقهای گذر از یکسال گذشته تا به امروز، چه بسیار بودند و گشتند، وعدههای سر به هوا کشیدهای که از سر شوق، یا بهنیت ابزاری از جنس شعار و گذر موقت از موقعیت در گِل نشسته، رنگ پررنگ هستی را به خود گرفتند و چه صحبتهایی که آواز دُهل شدند و بدون ژرفاندیشی و آیندهنگری، مسیر بدون مالیات را طی کردند و اندکی بعد با برخورد به بادی موافق یا مخالف، مسیر دیگر در پیش گرفتند و در نهایت به همان وعدههای سر خرمن مصطلح دیرینه پیوستند و آثار قلمزنیهای به پرواز در آمده در وادی شفافسازی و گوی شفاف عملکرد را به شنهای کنار ساحل رساندند تا شاید با هر جزر و مد دریای بهجوش آمده از هر تلاطم اندیشه و تفکر از جنس بیداری و آیندهنگری، رنگ بیرنگی به خود بگیرند و آرام در زیر صدفهای سفید و رنگی جدا گشته از گوششنوای ماهیان زلالپرست و شناور در دریای عظیم انسانیت، رنگ خواب به خود گیرند و همان مثل معروف، بگذار آب از آسیاب بیفتد و دیگر هیچها، روی دیگر از خود نمایان سازند و حکایتی نو از دیگر هیچ ادبیات نهان شده در چهره کهن را از سر گیرند.
پس ای خبرنگار، گلی باش در مسیر رو به رشد وعدههای سر خرمن ِ خیلیها که نام مسؤول، نماینده، مدیر و هر چهنامی را به خود گرفتهاند تا تیزی قلم شیوا، حقیقتجوی و واقعیتنگارت خاری تیز و برّنده گردد از جنس «نه» به رشد کمکاریها و وعدههای سر خرمن دادهشده، و در پستو مانده و وارون گشته واقعیتها.
میدانم راه سخت و طاقتفرسایی در پیشداری، اما از صمیم قلب در حال تپش و درخششام، آرزو دارم راه بیانتها و مسیر در پیشگرفتهات، هموارتر از پیشین گردد و منوّر بهنور حق و مزیّن به روشنایی خیرهکننده خورشید حقیقتجوی.
بهیقین پیمایش این مسیر خطیر؛ وجود، روح و روان سالم را میطلبد و در این آن، من آن منشأ و سرچشمه ناتمام سلامتی، تندرستی، سرزندگی، درخشش و شادکامی بیپایان خالق یکتا را برای وجود ملبس به کسوت خبرنگار و قلم شیوا، رو به رشد و تعالی و در پیِ رسالت واقعی نهادهشده بر دوش هر انسان نامگرفته بهنامِ نامی اشرف مخلوقات را آرزومندم...خبرنگار ... ای سنگ صبور زمان، شکیباییات مزیّن به رنگ صبر ایوب کهن....
مریم خدابخش