به گزارش سرویس فرهنگ و هنر آذرتیتر، روز جمعه در مجتمع سینمایی 22 بهمن تبریز از کتاب «درخت سیمانخوار» رضا نعمتی رونمایی خواهد شد. رضا نعمتی از جمله آن پزشکانی است که سالها است در زمینه نوشتن فعالیت دارد. وی متخصص پوست، مو و زیبایی است و اوقات خالی خود را به مطالعه و نوشتن اختصاص داده است. تا کنون دو مجموعه شعر از وی به نامهای «ادای عاشقی» توسط انتشارات عمیدی و «کوچه تاریک جهان» توسط انتشارات نظامی گنجوی تبریز به چاپ رسیده است. روز جمعه 5 مرداد ماه نیز قرار است از کتاب جدید رضا نعمتی به نام «درخت سیمانخوار» رونمایی شود. همچنین رمانی به نویسندگی او نیز در مراحل چاپ است و طی ماههای آینده روانه بازار کتاب خواهد شد. به همین بهانه گفتگویی با این پزشک، شاعر و نویسنده داشتهایم که در ادامه میخوانید:
ابتدا کمی از خودتان بگویید و اینکه چگونه به کتاب علاقهمند شدید؟
مهر ماه 1356 در شاهیندژ آذربایجان غربی به دنیا آمدم و بزرگ شدهی میاندوآب (قوشاچای) هستم. آن موقع شناسنامهام را یک ماه زودتر و برای شهریور گرفتند تا یکسال زودتر به مدرسه. رشد در میاندوآبو در کرانه رودهای جغاتو و تاتائو اولین جرقههای احساسی را در من ایجاد کرد. اگر در شعر شاعران آذربایجان دقت کنید از نمادهای طبیعت چون جنگل، کوه، اسب و نمادهای مشابه زیاد سخن به میان آمده است و من چون کنار رود جغاتی و آب کودکیام را گذراندهام، آب منبع الهام بزرگی برای من شده است. تابستانها به روستای پدری میرفتم و کل تابستان را در آنجا میماندم. خانه پدربزرگ در روستا همیشه شلوغ بود. با پسرعموهایم در آنجا جمع میشدیم و پدربزرگ و عمویم برایمان قصه میگفت. اکثر این قصهها مربوط به از قصه های کهن آذربایجان بود. گوشهای من از کودکی به این قصهها عادت کرده بود و این قصهها، شبها و سکوت روستا روی ذوق من تاثیر گذاشت. در دوران دبیرستان به ارومیه نقل مکان کردیم و در سال 1374 رشته پزشکی را در دانشگاه تبریز شروع کردم.
دانشگاه تبریز و زندگی در خوابگاه نقطه عطفی شد تا آنجا با دوستان هنرمندی آشنا شوم. در خوابگاه دور هم جمع میشدیم و شعر و داستان میخواندیم و بهانه صحبت هم آثار هنری بود. همان زمان کانون هنری دانشگاه علوم پزشکی تبریز را ایجاد کردیم و من در گروه تئاتر دانشگاه عضو بودم. آن زمان و حسب نیاز گروه هنری کانون، نمایشنامه تئاتر نوشتم که چند مورد از آنها در دانشگاه تبریز اجرا شد.
سال 1381 درسم تمام شد و در بوشهر مشغول گذراندن دوره خدمت شد و سال 1384 تخصص پوست را در دانشگاه تهران شروع. زندگی در تهران و سفر به کشورهای دیگر دریچههای ذهنیام را باز کرد . در طول تحصیل دوره تخصصی در تهران با چهرههای برجسته ادبی و این اراده من را برای دنبالهروی از علاقهام به ادبیات در کنار تحصیل در پزشکی بیشتر کرد.
به قصههایی که پدربزرگ برای شما میگفت اشاره کردید، علاقه به داستان نویسی از همانجا برای شما شکل گرفت؟
بله. علاوه بر آن پدرم اصلیترین مشوق من در این راه شد. کلاس سوم ابتدایی را میخواندم و وقتی در یکی از درسها نمره خوبی گرفتم پدرم کتاب الیور تویست را به من هدیه داد. او یک فصل از کتاب را برایم خواند و بقیه کتاب را بست. گفتم پس بقیه کتاب چه شد؟ گفت اگر بخواهی بقیهاش را خودت میخوانی و اینطور شد که لاجرم وارد دنیای کتاب خوانی شدم. بعد از آن که الیور تویست را خواندم عطشم به کتاب بیشتر شد. احساس کردم باز هم میخواهم کتاب بخوانم. پدر من را به کتابخانه مرکزی میاندوآب برد. مسئول کتابخانه که با پدر رفاقت چندین ساله داشت به من اشاره کرد که بین قفسهها بگردم و این شروع حضورهای پرتعداد من در کتابخانه آشنایی با نویسندگان بزرگ ایران بود. بعد از مدتی شروع به خواندن کتابهای سنگین ادبیات کردم. گلستان و بوستان سعدی، هفت اورنگ نظامی، منطق الطیر و دیگر کتابهای عطار، کلیله و دمنه و بعد ادبیات کلاسیک و شعرهای کلاسیک و اشعار خاقانی و سنایی کتابهایی بود که خواندم. خواندن این کتابها هم ذهنم را باز کرد و هم دایره واژگان را در من تقویت کرد.
علاقه به شعر و توامان داستان از همان ابتدا در شما یکسان بود؟ کتابخوانی را معطوف و محدود به این دو حوزه کردهاید؟
اولین کتابی که خواندم داستان بود و من شعر و داستان را باهم می خواندم. یعنی هم داستان می خواندم و هم شعر. به نظر من کسی که به ادبیات علاقهمند است باید در نظر بگیرد که شعر و داستان به عنوان دو بال برای پرنده هستند. در دنیا هم اهل ادب زیادی هستند که هم شاعر هستند و هم نویسنده. شما در مقطعی تصمیم می گیرید که به کدام سو بیشتر حرکت کنید. من از داستان های کلاسیک مطالعاتم را شروع کردم، ادبیات روسیه و فرانسه و چک را خواندم. سپس با جریان سیال ذهن و رئالیسم جادوئی در آمریکای لاتین و پست مدرن های اخیر آشنا شدم. همچنین در طول 20 سال گذشته در کنار اینها، آثار جدی جامعه شناسی و فلسفی را در کنار دوستان مطالعه و بحث کردیم که بتوانیم جهان بینی و نگاه بهتری پیدا کنیم و به طور جدی از این سمت و سو به شعر و داستان گرایش پیدا کردم.
خوانش و مطالعه آثار فراوانی که نام بردید درآگاهی و نوشتن شما هم تاثیرگذار بود؟
در شعر و داستان من ایده خاصی برای خودم دارم و معتقدم کلمات بسیار مهم هستند؛ از همین رو در انتخاب کلمات وسواس خاصی دارم. در واقع اگر بخواهم از سبک کار خودم بگویم این طور توصیف میکنم که من به محتوا اهمیت بیشتری میدهم و به نوعی محتواگرا هستم. با این حال معتقدم اگر میخواهیم نام اثر هنری بر آن بگذاریم باید فرم درست کار و تکنیک های صحیح را هم در نظر بگیریم و هم به کار.
از نظر من کلمات بسیار مهم هستند. مثلا انجیل متی با کلمه شروع می شود. من نقل به مضمون می کنم زمانی که چیزی وجود نداشت کلمه بود و این کلمه نور شد و خدا شد و هر چیزی را آفرید. کلمه در واقع توان آفرینندگی دارد. یا شما اگر در قرآن دقت کنید در نسخ اولیه آن بحث بین قاریان و جمعآوری کنندگان بر سر فتحه و کسره و ضمه بود تا به یک جمع بندی برسند. این کلمات آنقدر مهم هستند که میتوانند بر جان و مال شما حاکم بشوند. مثلا در قران کلمات به شما حکم میکنند. لذا این کلمات بر زندگی ما حاکم هستند. کلمات حکم صلح میدهند حکم جنگ میدهند و نه تنها از نظر معنوی بلکه به لحاظ فیزیکی هم بر زندگی ما تاثیرگذار هستند. در کل کلمه هم بار زیبایی شناسی دارد.
زبانشناسان بزرگ مثل ویکنشتاین، لاکان یا نوام چامسکی که اخیرا فوت کرد در خصوص کلمه شناسی زیاد کار کردهاند و من روی کلمات چه در حرف زدنهای عادی، چه در شعر و داستان و چه در مواجه با با مراجعه کنندگان و بیمارانم وسواس زیادی دارم.
مطالعه ادبیات از این منظر هم به من کمک بزرگی کرد. چراکه شما وقتی کلمات درستی انتخاب میکنید با انسانها بهتر میتوانید ارتباط برقرار کنید و به مسیر درست تری هدایت می شوید.
ما تصمیم میگیریم که دو پهلو صحبت بکنیم یا ساده منزه صحبت کنیم یا حرفهای ناپسند بزنیم. در مجموع انتخاب بهتر کلمات شخصیت و ذهنیت ما را برای مخاطب تعریف میکند و در استفاده طرف مقابلمان از کلمات میتوانیم بفهمیم با چه نوع شخصیت و طرز فکری سر وکار داریم.
شما امید آفرینی را از رسالت های یک نویسنده می دانید؟
امید آفرینی کاذب را نه. آدم باید واقع بینانه نگاه کند ولی اگر تیرگی هست باید آن را نوشت. من معتقد نیستم که به سمت هنر سیاه برویم در ادبیات ایرانی چیزی که من را آشفته میکند این است که به همه چیز سیاه نگریسته میشود. اما در این طرف هم نامی چون دکتر ساعدی وجود دارد. من معتقد نیستم که دکتر ساعدی در آثار خود سیاه نمایی کردهباشد؛ بلکه مبالغه و بزرگ نمایی کرده است. ایشان میخواستند کژی و کاستی ها را بزرگ جلوه دهند تا به چشم بیایند. در واقع ساعدی ذرهبین گذاشته و کاستیها را بزرگ می کند تا دیده شوند. اتفاقا در بعضی از آثار ایشان امید و رفاقت متبلور است. شما در این آثار ناامیدی نمیبینید چون کار ساعدی رو به امید دارد.
من چنین نگاه بدبینانهای به موضوعات ندارم. شما اگر در طول تاریخ به زندگی بشر نگاه کنید ما در بدترین دوره تاریخ قرار نگرفتهایم. میگویند در کل تاریخ بشریت فقط 15 سال صلح وجود داشته و بقیه همیشه جنگ بوده است. یعنی قتل و غارت و جنگ و بیماری همیشه وجود داشته است.
من معتقدم نویسنده و هنرمند باید خودش آدم سلیم النفسی باشد و اگر کسی با او صحبت میکند به حرکت امیدوار شود نه خمودگی. در واقع من انتظار دارم ادبیات حرکتی به من بدهد و ادبیاتی که من را منفعل کند و به گوشه عزلت بکشاند را نمی خواهم.
از میان آثار ایرانی و خارجی که گفتید سراغ کدام نویسندهها رفتید؟
بله. از ادبیات کلاسیک روسیه را شروع کردم. داستایوفسکی، چخوف، گوگول، واکوف، شولوخوف، گورکی را خواندم.
در ادامه ازسراغ ادبیات فرانسه رفتم. هوگو را زیاد دوست داشتم سارتر و کامو هم جزو نویسندگان مورد علاقه من هستند مثل برتراند راسل و ژان ژاک روسو.
از ادبیات امریکا نیز به آثار فاکنر و ارنست همینگوی علاقه مند هستم.
همینطور در آمریکای لاتین آثار ساباتو را دوست دارم. علاوه بر ساباتو، ماریو بارگاس یوسا از نظر من نویسنده بسیار خاصی است و درنهایت مارکز که کمی کمتر از این دو نویسنده آمریکای لاتین به آثارش علاقه دارم.
در ادبیات تر کیه پاموک آثار ارزشمندی دارد که آنها را خواندهام. همچنین اورهان سونمز، اوغوز آتای، ناظم حکمت، یاشار کمال، صباح الدین علی نیز از دیگر نویسندگان محبوب من هستند.
در ادبیات ایران آثار غلامحسین ساعدی، رضا براهنی و از نسلهای قبل هدایت، چوبک، جمالزاده، گلشیری ، بهرام صادقی، خواندهام و بسیار نیز به آنها علاقه دارم. از نویسندگان معاصر جعفر مدرس صادقی، شهریار مندنی پور نویسندگانی هستند که آثارشان را مطالعه میکنم.
همین مطالعات و علاقه باعث شد که شما نیز بنویسید؟
در کودکی در خانواده ما رسم نقالی وجود داشت و زمانی که خردسال بودم دور هم جمع می شدیم و پدربزرگ برایمان داستان تعریف می کرد. من به شنیدن داستان از کودکی عادت و علاقه داشتم. جهانی که ما در آن زندگی میکنیم به اندازه تخیلاتمان است. مثلا ژول ورن داستان نوشته است در زیر دریا و سالها بعد از آن زیردریایی درست شده است. از هواپیما داستان نوشته شده است و سالها بعد ساخته شده است. پس ما اول تخیل می کنیم و بعدها میبینیم که اختراع میشوند. یعنی داستان با هدف آفرینندگی ایجاد میشود. من نقش هنرمند را در اینجا مهم میبینم؛ مثلا شعر تخلیل جمعی باشندگان روی زمین را با خود حمل کرده و به ما رسانده است و ما نیز موظفیم داستان خودمان را بگوییم و بگذریم چون نسلهای بعد از ما نیز داستانهای ما را خواهند خواند. پس نباید صفحه خالی برای آنها به جا بگذاریم. باید حافظه جمعی مان را انتقال دهیم و دردهایی را که زیستهایم و خوشیهایی که داشتهایم را بازگو کنیم.
در خصوص کتابهای خودتان هم کمی صحبت کنیم؛ «ادای عاشقی» اولین کتاب چاپ شده شما بود.
«ادای عاشقی» مجموعه شعرهای از من بود که تا سال 88 سروده بودم. آن موقع قرار بود یکی از نویسندگان مطرح چون خانم سیمین بهبهانی یا خانم پوران فرخزاد مقدمه ای برای آن بنویسند اما به دلیل حوادث سال 88 و همزمان گذراندن دوره طرح این امر فراهم نشد. فراغ التحصیلی و شروع به کار در زمینه پزشکی لاجرم باعث شد از فضای شعر کمی فاصله بگیرم و امکان چاپ کتاب که اتفاقا آماده چاپ بود میسر نشد. سالها بعد، این کتاب به پیشنهاد یکی از دوستان از طریق انتشارات عمیدی چاپ شد. با این حال به دلیل شرایطی که قبلا عرض کردم خودم هم چندان نتوانستم پیگیر موضوع باشم وچاپ آن را زیاد جدی نگرفتم در مورد پخش آن فعالیت موثری صورت نگرفت. بر خلاف حالا، آن زمان خیلی ناامید و دلسرد بودم اما الان این نظر را ندارم و معتقدم شعر و رمان اهمیت و جایگاه مهمی در زندگی ما دارند.
نگاه شما به ادبیات و هدف شما از خلق اثر آیا تاثیرگذاری است یا صرفا جهت تخلیه خودتان مینویسید؟
در 30 سال گذشته صرفا برای خودم نوشتهام، بدون اینکه حتی قصد چاپ و انتشار آنها را داشته باشم. سالهای طولانی برای خودم نوشتهام. برای اینکه خودم را آرام کنم. لذتی که برای خودم باشد. ما در نوشتن تخلیه روانی میشویم که اثر آن بیش از صحبت کردن است پس من در وهله اول برای خودم نوشتهام. از جهتی مثل هر انسان دیگری که از تشویق شدن و دیده شدن خوشش میآید و به عنوان جایزه برای انسان محسوب میشود، من هم در مقدمه کتاب شعر نوشته بودم که من اینها را اول برای دل خود نوشتهام و بعد برای شما خواننده محترم .
همه ما حسهایی داریم که وقتی آنها را در قالب شعر یا داستان مطرح میکنیم، متوجه میشویم که انسانهای دیگری نیز با ما در این حس مشترک هستند و این موضوع برای من جذاب است.
کتاب دوم شما «کوچه تاریک جهان»، مجموعه اشعار شما است که چندی قبل توسط انتشارات نظامی به چاپ رسید.
کوچه تاریک جهان اسم کتاب شعری بود که گزیده شعرهای 30 سال گذشته را در این کتاب چاپ کردم. 71 شعر انتخاب شد که شامل غزل مثنوی، شعر سپید و دیگر سبکها و قالبها است. همچنین گزیده برخی وزنهای جدید شعری که از سال 1374 تا 1402 را شامل می شود. این کتاب در فرمت حرفه ای چاپ شد و از لحاظ ویرایش و هم جنس کاغذ و ما بقی فاکتورهای انتشاراتی یک کتاب حرفه ای بود. امیدوارم خوانده شود تا حسی که من در نوشتن آن داشتم به خوانندگان هم منتقل شود. کوچه تاریک جهان در سازمان نظام پزشکی تبریز رونمایی صورت گرفت و آقای دکتر امیرعلی آذزطلعت، شاعر و غزلسرای فرهیخته، در نقد کتاب صحبت کردند.
کتاب جدید شما که چاپ شده است جمعه رونمایی خواهد شد.
کتاب بعدی «درخت سیمانخوار» نام دارد که کار مشترک بنده و محسن بایرامنژاد است. این کتاب چاپ شده است و طی دو روز آینده به قفسه کتابفروشیها خواهد رسید، این کتاب مجموعه عکس نوشت یا فتو تکست است. عکسهای این کتاب توسط آقای محسن بایرام نژاد گرفته شده است و من به تناسب، عکسهایی که نسبت به آنها حس عاطفی داشتم انتخاب کردم و متناسب با آنها متنی نوشتهام. این متون هم شامل شعر است و هم نثرو هم طرحواره و گاهی قطعات بلند. خوشبختانه مجوز آن از اداره ارشاد شد و در حال حاضر کتاب «درخت سیمانخوار» چاپ شده است و جمعه در مجتمع 22 بهمن تبریز رونمایی خواهد شد.