نمایش 1 - 14 از 27
- ۱۱۱ کودک خیابانی تحت حمایت بهزیستی آذربایجان شرقی هستند 7 views
- کاروان سوگواری تبریز در مسیر شام 7 views
- در برخی خانواده های ایرانی نگهداری سگ جایگزین فرزندآوری شده است 6 views
- اصغر یوسفینژاد؛ ترور نافرجام يك فيلمساز 6 views
- شهردار تبریز، مهمان لیلی و مجنون 6 views
- پیام های تسلیت مقامات برای درگذشت کارآفرین برترایران 5 views
- آیا مدیر کل آموزش و پرورش استان «هوشیار» است؟ 5 views
- اگر آرامش می خواهید ائل گلی مقصد مناسبی نیست 5 views
- تیم والیبال شهرداری ارومیه یک بازیکن از ایلخچی به خدمت گرفت 5 views
- بازیکن مصدوم تراکتور ۶ ماه از میادین دور خواهد بود 4 views
- فروشندگان سکه تقلبی در مرند دستگیر شدند
- مدارس شهرستانهای تبریز و اسکو برای سومین روز پیاپی غیرحضوری است
- نمایش «دروغ» روی صحنه رفت
- ریحانی دروغ را به صحنه میبرد
- این جاده ناتنی است
- جشنواره سراسری تئاتر کودک و نوجوان باغچه بان پایان یافت
- همایش علمی جبار باغچهبان در مرند برگزار شد
- اولین ارتباط من با تئاتر در مدرسه بود
- آخرین روز جشنواره تئاتر باغچهبان به پایان رسید
- رونمایی از ترجمه نمایشنامه “جنگل”
- افتتاحیه دومین جشنواره سراسری تئاتر کودک و نوجوان باغچهبان مرند
- آغاز راه یک کارگردان جوان
- نامهربانی با یار مهربان

بیرقِِ مهر بیرقدار در خوی وزین است

صحبت از زلزله است و خرابیهای فیزیکی ملموس و ناملموس روحی و جسمی برجایمانده از این رویداد تکاندهنده و مصطلح بهنام حادثه طبیعی و دگرگونی زیر و زِبَِر زندگی و حیات سوار بر چرخ و فلک روزگار، طبیعت و زیباییهایش. آری، هنوز تلخیهای ناشی از زلزلههای قره داغ و میانه از دلمان بهدر نشده بود که لرزش دلهای پر مهر خوی و روستاهای توابعاش، دلهای در حال تپشمان را لرزاند و اندیشههایمان را رهسپار جادههای شهری و روستایی این خطّه از ایران و آذربایجان ساخت و بار دیگر همه دلهای پر مهر و دستهای مهربان را در هم تنید و حریری از جنس مهربانی، امیدبخشی و حیاتبخشی بافت و بر سر ماندههای زیر آوار گسترد و احساس تنهایی و بیپناهی از چهرهها و دلهای دردمند گشته، زدود و رنگ خاکستری پاشیده شده بر فضای خانهها و دلها را روشنتر و شفافتر ساخت.
با مشاهده و لمس وضعیت روحی اهالی «وار»، مسائل و مشکلات سایهگسترده بر این روستای زلزله زده، برای نگاشتن واژههایم، دنبال سبک و سیاق میگردم و ناگهان این جمله معروف در ذهنام رژه میرود تا برای شروع دلنوشتههایم از آن بهرهجویم و شیرینی یک اتفاق شیرین را چنین به قلم بیاورم و بار دیگر زمزمه کنم، هموطن! پایان شب سیه سپید است/بیرقِ مهر بیرقدار در خوی وزین است. پس اگر وسط زمستان و روزهای سرد و سوزناکش، زلزله آمد و سرمای روزگار را سردتر از زمستانهای پیشینات ساخت و عزیز، هر چه داشتی و نداشتی را زیر آوار سنگیناش پنهان و مدفون ساخت و بر رگههای دل در حال تپشات رنگ اضطراب و غم پاشید و لحظههای شادت را لایبهلای چادر سیاه ناامیدی و یأس پیچید و روح و جسمات را زخمی ساخت و در این میان، بیمهریهای عدهای مسؤول نمک بر زخمهایت پاشید!، نشکن و باز هم استوار بمان و یقین دار که در پس این همه از دست دادنها؛ زیبایی دلهای پر مهر، همدلی و هزاران شیرینی از جنس نوعدوستی میلیونها همنوع و همراهی مزیّن بهنور عشق و محبت بدون هیچ چشمداشت؛ هدیه روزهای سختتر از سخت پیشینت است و بس.
صحبت از زلزله است و خرابیهای فیزیکی ملموس و ناملموس روحی و جسمی برجایمانده از این رویداد تکاندهنده و مصطلح بهنام حادثه طبیعی و دگرگونی زیر و زِبَِر زندگی و حیات سوار بر چرخ و فلک روزگار، طبیعت و زیباییهایش. آری، هنوز تلخیهای ناشی از زلزلههای قره داغ و میانه از دلمان بهدر نشده بود که لرزش دلهای پر مهر خوی و روستاهای توابعاش، دلهای در حال تپشمان را لرزاند و اندیشههایمان را رهسپار جادههای شهری و روستایی این خطّه از ایران و آذربایجان ساخت و بار دیگر همه دلهای پر مهر و دستهای مهربان را در هم تنید و حریری از جنس مهربانی، امیدبخشی و حیاتبخشی بافت و بر سر ماندههای زیر آوار گسترد و احساس تنهایی و بیپناهی از چهرهها و دلهای دردمند گشته، زدود و رنگ خاکستری پاشیده شده بر فضای خانهها و دلها را روشنتر و شفافتر ساخت. بهگونهای که امروز با گذر هفتماهه نقشبسته با درد و رنج، سختی و بیسرپناهی، در میان ورقهای نامگرفته بهنام روز و هفته خبرنگار و گرامیداشت این مناسبت با دعوتی نیک از سوی خیّرین جوان تبریز گذری دوباره بر خوی و روستای وار که اهالیاش در توصیفی کوتاه از این روستای زیبا و زلزله دیده، آن را بهشت آذربایجان نام مینهند، داشته باشی و غافلگیر دلهای پر مهر و رنجکشیده آنها گردی و با دیدن قربانی گوسفند قهوهای زیر پاهایت، سر در قفای اندیشه کنی و با خود زمزمه کنی… آری گهی پشت به زین و گهی زین به پشت، همیشه که قرار نیست زیر پای مسؤولان گوسفند قربانی شود و روبان قرمز به دستانشان، قیچی گردد و بنرها بهنام مسؤولان رنگی گردد و خبرنگاران بهدنبال مسؤولان و نمایندگان راه بیفتند. روزی و روزگاری نیز میرسد و بیرقداری یافت میشود تا با یک حرکت زیبا، نادر و بهیادماندنی بنرها را بهنام خبرنگاران و اصحاب رسانه مزیّن نماید و روبان قرمز، قیچی مصطلح و معروف برای افتتاح هشت باب واحد مسکونی در مناطق زلزله زده خوی و روستای وار را در دستان قلمدیده خبرنگاران جای دهد. همینگونه سر در تأمل دارم و در دل متعجب مانده از اینهمه مهر و رگههای زیبا و پررنگ قدردانی و قدرشناسی این جوان خیّر و اهالی گردآمده در اطرافمان، زمزمه میکنم و میگویم چه اتفاق نادری، چه رویداد بهیادماندنی و مانایی و از این نغمههای خوش، که اشکهای شوق اهالی و لبخندهای شیرین کودکان شیرینی بهدست و ایستاده در مقابلام، نگاه و اندیشهام را به گوشهای دیگر معطوف میسازد. نگاهی که با تکرار مکرر، من خیّر نیستم و امانتدار کمکهای مردم نوعدوست تبریز و هموطنانام هستم تا بهنمایندگی از آنها در کنار هموطنان و همنوعانام در خوی باشم، در هم میشکند و مرا مشتاقتر میسازد تا ادامه این جملات از دل برخاسته را گوش جان بسپارم.
همه اهالی و خبرنگاران، محرم بیرقدار صدایش میکنند و از مدت زمان تعهد شده برای تحویل این هشت باب واحد مسکونی مقاوم در برابر زلزله، مشخصات اعیانی، زیربنایی و میزان اعتبار هزینهای آنها میپرسند و او با صبر، متانت و حوصله کمنظیری ادامه میدهد: این خانهها که بهمناسبت روز خبرنگار، گرامیداشت و پاسداشت تلاشهای ارزنده و بیوقفه، همراهیهای مثالزدنی خبرنگاران و اصحاب رسانه آذربایجانشرقی با دستان قلمبهدست اهالی این عرصه خطیر در حال افتتاحاند، مساحت ۷۵ تا ۹۰ متر مربعی دارند و با نظارت دقیق مهندسان و کارشناسان بنیاد مسکن انقلاب اسلامی در حال بهرهبرداریاند. در ساختشان از بهترین و با کیفیتترین مصالح ساختمانی استفاده شده است و سر موعد ۴۵ روز تعهد شده نیز تحویل داده شدهاند و حتی یکی از واحدهای در حال احداث نیز، هماکنون زودتر از موعد مقرر در بازه زمانی ۲۵ روزه با پیشرفت فیزیکی ۹۰ درصدی در حال اجراست و برای ساخت هر واحد مسکونی ۳۵۰ تا ۵۵۰ میلیون تومان هزینه شده است. با مشاهده رضایتمندی و دعای خیر اهالی روستا دیگر پرسشی برای ادامه نمییابم و از وجود یا عدم وجود امکان واژهای برای تعیین بها و قیمتی مادی بر این احساس معنوی و فعلی او میپرسم، میگوید: هیچ بهایی برای این حس همدلی و خرسندیام نمیتوان تعیین کرد. خیلی خوشحالام از اینکه توانستهام از همان لحظههای اولین زلزله کنار هموطنانام باشم و در سوز زمستان و گرمای تابستانشان، پا به پایشان گام بردارم و در تعهد انسانی و اخلاقی خود برای شناسایی و برطرفسازی مشکلات اهالی کمبضاعت و کمتوان گامی مؤثر بردارم، از شما تلاشگران عرصه خبر و رسانه نیز سپاسگزارم که همواره بازوان توانمند من و جمعیت خیّرین جوان تبریز در انجام رسالت خطیرمان بودهاید و هستید. حال بهانهای دیگر برای سؤال مییابم و میپرسم هدفتان از این گرامیداشت ابتکاری و اتفاق نادر بدون حضور مسؤولان و نمایندگان استانی چه بوده است؟؛ با متانت و اصالتی خاص ادامه میدهد: با این کار خواستم جایگاه و نقش خبرنگاران در مدیریت بحران یک حادثه غیر منتظره را یادآوری کنم. چون معتقدم اطلاعرسانی بههنگام، صحیح و درست از سوی خبرنگاران باعث اعتمادآفرینی و ارتقای آن در جامعه و جمع هموطنان میشود و مصداق این همراهی رسانهای نیز، بهسرانجام رسیدن این اقدام است و بر خود لازم میدانم بار دیگر از شما خبرنگاران، عکاسان و اهالی رسانه که کمک کردید تا با همراهیتان بتوانم امانتهای هموطنان و شهروندان مهربان تبریز و سایر شهرستانها را به فرجام نیک برسانم و در احداث واحدهای مسکونی بازدید شده و به افتتاح رسیده، موفق عمل کنم و شاهد خوشحالی، رضایتمندی، امیدواری و این اشک شوق همنوعانام باشم صمیمانه تشکر میکنم و قدردان همراهیهایتان هستم.
با شنیدن دعاهای خیر مادری از جمع مادران روستایی و تکرار «بیز سیزین ایاقلاریزین آلتیندا تؤپراقیق، آللاه سیز خبرنیگارلارین، بیرقدارین،خیئیرلرین اؤزون آغ ائلهسین، باشین اؤجا ائلهسین، قضا و قدرلردن اؤزاق ائلهسین، سیز بیزه یاشاییش جؤرعتی وئردیز، سؤنن چیراغیمیزی ایشیقلاندیردیز و …» شکر خدای را بر جای میآورم و همراه همکاران رهسپار جاده بیانتهای مهر و مهربانی، خدمت بیمنت در حق همنوعان خود میشوم و نگاه همراه با تأملام را بهسوی آفتابگردانهای رو به خدا و نظارهگر آسمان، نورهای چشمکزن و سایهگستر خورشید و آبیآسمان نقشبسته بر روی این طبیعت زیبا میکنم و لذت این سفر یکروزه و اتفاق نادر رخداده را مهمان ابدی دل در حال تپش خود و اندیشه بهفکر فرورفته خود میگردانم و این جمله دیگر ادامه راه این مسیر خطیر و بیانتها را جایگزین دیگر هیچ میکنم و بیهیچ اندیشهای این بیت از دل برخاسته هموطن! پایان شب سیه سپید است/بیرق مهر بیرقدار در خوی وزین است را زمزمه میکنم و مهمان دیگر واژههای آنی خود و این گزارشام میسازم.
نویسنده: مریم خدابخش
ارسال نظر